جمعه

ساخت وبلاگ
جمعه شب ساعت 22:37  ،26ژانویه 2018 یه شب کسل کنندع و دیر گذر   حدودا یک ساعت پیش دراز کشیدم مثلا بخوابم که خوابم نیومد . پاشدم نشستم که دیدم . حوصله فیلم دیدن نیست  حوصله دورهمی نیست  حوصله وب گردی ، کامنت دادن کامنت خوندن  حرف زدن حرف شنیدن هیچ حوصله ای نیست که نیست  یهو زد بسرم  بزنم بیرون برم هرجا ،قدم قدم  رسیدم به یه پارک که با نم نم بارونی که زده بود نیم ساعت پیش اصلا جای نشستنی نیست همونطور که حوصله ای نیست .اصلا امشب هیچی نیست الان که دارم فک میکنم میبینم پولم همرام نیس  ،یعنی چطور میشه همه چی امشب برامن نیستم بشه اره دیگه فعلا که شده حالا بگذریم . الان فقط دلم میخواد بشینمو زل بزنم به اصرافم و فکر کنم .حالا چه فکری بماند 

قبل اینکه شروع کنم به نوشتن  رفته بودم تو فکر درختایی که روبرومن  مثلا درخت اوکالیپتوس ،کنار و یه درختی که ما بهش میگیم درخت چسب دوقلو  (اسمشو نمیدونم) یادمه بچه که بودم معلم میگفت نقاشی بکش منم به کلبه میکشیدم با یه جوی اب که از جلوی کلبه رد میشد با  کوهها  یه قایق ام بود مال صاب خونه بود ولی این درختایی که من الان دارم میبینم هیچ نظمی داخلشون بکار نرفته همین درهم برهم بودنشون یه زیبایی خاص داده بهشون اونوقت درختایی که من میکشیدم  ....

وسط نوشتن  گوشیم زنگ خورد میبینم باباست که طبق معمول میگه دیر وقته بیاخونه و منم طبق معمول باشه ولی نمیرمو میشینم سرجای خودم تا هروقت که دلم خاست.

فعلا هم وب کسی نرم ببینم کسی میاد وبم.

+: پسری در تنهایی, تنها, غمگینانه, تنهایی, دلتنگی

تــــــــــــــــــپـــــــــــــــــــــــل...
ما را در سایت تــــــــــــــــــپـــــــــــــــــــــــل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebi-alone بازدید : 98 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 1:01